شعر

شعر

كهن ديارا

۲۹۹ بازديد

(كهن ديارا) كهن ديارا

( ديار يارا) ديار يارا

(دل از تو كندم ولي ندانم) ولي ندانم

(كه گر گريزم كجا گريزم و گر بمانم كجا بمانم)

 

صداي حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فروكشت

كه تا قيامت دراين مصيبت گلو فشارد غم نهانم

كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نيست

كه تا پيامي به خط جانان ز پاي آنان فرو ستانم

ز پاي آنان فرو ستانم

 

(كهن ديارا) كهن ديارا

( ديار يارا) ديار يارا

دل از تو كندم ولي ندانم

كه گر گريزم كجا گريزم وگر بمانم كجا بمانم

 

آه اي ديار دور، اي سرزمين كودكي من

خورشيد سرد مغرب برمن حرام باد تا آفتاب توست در آفاق باورم

اي خاك يادگار اي لوح جاودانه ايام

اي پاك اي زلال تر از آب و آينه

من نقش خويش را همه‌جا در تو ديده‌ام

تا چشم بر تو دارم در خويش ننگرم

اي خاك زرنگار، اي بام لاجوردي تاريخ

فانوس ياد توست كه در خوابهاي من زير رواق غربت همواره روشن است

برق خيال توست كه گاه گريستن در بامداد ابري من پرتو افكن است

اينجا هميشه روشني توست رهبرم

اي زادگاه مهر اي جلوه‌گاه آتش زرتشت

شب گرچه در مقابل من ايستاده است

چشمانم از بلندي طالع به سوي توست

وز پشت قله‌هاي مه آلوده زمين

در آسمان صبح تو پيداست اخترم

 

 

اي ملك بي‌غرور اي مرز و بوم پير جوان بختي اي آشيان كهنه سيمرغ

يك روز ناگهان چون چشم من ز پنجره افتد بر آسمان

مي‌بينم آفتاب تورا در برابرم

 

سفينه دل، نشسته در گل

چراغ ساحل، نمي‌درخشد

( نمي‌درخشد، نمي‌درخشد )

 

در اين سياهي، سپيده‌اي كو؟! كه چشم حسرت در او نشانم

سپيده‌اي كو، سپيده‌اي كو

الا خدايا! گره گشايا!

به چاره جويي مرا مدد كن

( الا خدايا، الا خدايا )

بود كه بر خود دري گشايم غم درون را برون كشانم

 

چنان سراپا شب سيه را به چنگ و دندان در‌آورم پوست

كه صبح عريان به خون نشيند بر آستانم در آسمانم

 

چنان سراپا شب سيه را به چنگ و دندان در‌آورم پوست

كه صبح عريان به خون نشيند بر آستانم در آسمانم

 

كهن ديارا ( كهن ديارا )

ديار يارا (ديار يارا)

به عزم رفتن دل از تو كندم

ولي جز اينجا وطن گزيدن نمي‌توانم، نمي‌توانم

نمي‌توانم، نمي‌توانم

نادر نادرپور

پ ن: آهنگ زيباي داريوش حال اين روزهاي بعضي از جوان هاي ايرانيه كه دل مي كنند از وطنشون


برف

۲۳۹ بازديد

 برف مي باريد و ما آرام،
 گاه تنها، گاه با هم، راه مي رفتيم.
 چه شكايت هاي غمگيني كه مي كرديم،
 يا حكايت هاي شيريني كه مي گفتيم

 هيچ كس از ما نمي دانست،
 كز كدامين لحظه ي شب كرده بود اين باد برف آغاز...

مهدي اخوان ثالث 

پ.ن. اين شعر حال  هواي و روز اين روزهاي ماست...


من و تو، انارهاي ترش و شيرين...‏

۲۲۸ بازديد
من يك انار ترش ام
تو يك انار شيرين

تو دانه دانه شادي

من دانه دانه غمگين


ميبيني تفاوت من و تو را؟


همچون انار خون دل از خويش ميخوريم...‏

۲۵۴ بازديد

از انار شكافته، قطرۀ سرخي چكيد
گفتي خون گريه ميكند
انگار اين نيز ديده است
آنچه كه من ديده ام

قدسي قاضي نور
 از "مثل يك حباب آبي"

* عنوان، برگرفته از اين شعر فاضل نظري.


چيزي شبيه نخي در باد..حتي!

۲۵۰ بازديد


           

شبيه زنگي بسته به نخي در باد

                            كاري به اين وزش ام نيست

                                    ولي زنگوله وار، صدا مي كنم.

فصل هاي گرم را عاشق بوده ام

             اما پائيز را گريسته ام و حالا

                دهانم پنجره اي بسته به زمستان است

                     حالا، دلم براي كسي تنگ مي شود

                            كسي شبيه من از باد

                             كه هنوز در تمام وعده­ هاي سكوتم 

                                                              نرم مي­وزد


ياسمين همداني


گنجشكك اشي مشي، نوك ميزنه به شيشه مون

۲۸۳ بازديد
برف مياد خدا كنه پرنده طاقت بياره   باد مياد خدا كنه بوي رفاقت بياره

عمريه ديوار هميم، فاصله حرف آخره
پناه بال و پرمون؛ سقفاي بي كبوتره    

تو گلدوناي خونگي، داره مي پوسه ريشه مون 
گنجشكك اشي مشي، نوك مي زنه به شيشه مون    

عمريه پشت ميله ها، ترانه خون ِقفسيم 
خيس مي شيم، گوله مي شيم، اما به هم نمي رسيم    

عكس پرنده مي كشيم، رو پشت بوم نقاشي
  شايد بياد رو بوم ما، گنجشكك اشي مشي

    كاشكي بياد، آبي بشه، تو نقشاي كاشي بره 
كاشكي بياد، ماهي بشه، تو حوض نقاشي بره    

زخما رو مرهم بذاره، نقل حكيم باشي بشه 
بياد و رنگ آبيِ حوضاي نقاشي بشه

عبدالجبار كاكايي

پ.ن: شعرش را دوست دارم، از وبلاگ خود شاعر هم ميتوانيد بخوانيدش.
ضمنا آهنگ گنجشكك اشي مشي، با صداي فرهاد هم ميتوانيد از اينجا بگيريد و بشنويد.


پنجره؛ آن زنداني اي كه در رهايي اش مرگ است...‏‏

۲۶۹ بازديد

پنجره؛
از ديوار بيزار!

و
وجودش، بسته به ديوار!



قدسي قاضي نور

از "مثل يك حباب آبي"


من و تو؛ پنجره و ديوار...‏

۲۴۷ بازديد
من و تو
پنجره و ديوار
يكي باز باز
يكي بسته ي بسته



قدسي قاضي نور

از "مثل يك حباب آبي"
پ.ن: ضمنا آهنگ "دو پنجره" گوگوش هم يادم مياد...


باغ بي‌برگي كه مي‌گويد كه زيبا نيست؟

۲۵۳ بازديد

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستين سرد نمناكش
باغ بي‌ برگي، روز و شب تنهاست،
با سكوتِ پاكِ غمناكش.

ساز او باران‌، سرودش باد
جامه‌اش شولاي عرياني‌ست
ور جز اينش جامه‌اي بايد،
بافته بس شعلۀ زر تار پودش باد...


گو برويد يا نرويد هر چه در هر جا كه خواهد يا نمي‌خواهد،
باغبان و رهگذاري نيست!
باغِ نوميدان،
چشم در راه بهاري نيست...

گر ز چشمش پرتوِ گرمي نمي‌تابد،
ور به رويش برگِ لبخندي نمي‌رويد؛
باغ بي‌برگي كه مي‌گويد كه زيبا نيست؟
داستان از ميوه‌هاي سر به گردون‌سايِ اينك خفته در تابوت پست خاك مي‌گويد

باغ بي‌برگي؛
خنده‌‌اش خوني است اشك‌آميز،
جاودان بر اسبِ يال‌‌افشانِ زردش مي‌چمد در آن،
پادشاه فصل‌ها، پاييز.

اخوان ثالث

پ.ن: اين شعر اخوان را به شدت دوست دارم و از كتاب فارسي دوران مدرسه به يادگار دارم. كامل اش را در ادامه مطلب بخوانيد. و با صداي خود شاعر، از اينجا بگيريد و بشنويد.


به نام كوچكم صدا بزن..

۲۴۶ بازديد

درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
كوه را به نام سنگ
دل شكفتة مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام كوچكم صدا بزن


عمران صالحي