شعر

شعر

تو را مي توانستم اي دور از دور يك بار ببينم

۲۴۹ بازديد

 

اگر داغ رسم قديم شقايق نبود
اگر دفترخاطرات طراوت پر از ردپاي دقايق نبود
اگر ذهن آيينه خالي نبود
اگر عادت عابران بي خيالي نبود
اگر گوش سنگين اين كوچه ها
فقط يه نفس ميتوانست يكريز
شبي چشمهاي درشت تو را جاي شبنم ببارد
اگر ردپاي نگاه تو را باد و باران
از اين كوچه ها آب و جارو نميكرد
اگر قلك كودكي لحظه ها را پس انداز ميكرد
اگر آسمان سفره ي هفت رنگ دلش را براي كسي باز ميكرد
و مي شدبه رسم امانت
گلي راب ه دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگرخاك كافر نبود
و روي حقيقت نمي ريخت
اگر ساعت اسمان دور باطل نمي‏زد
اگر كوهها كر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد مي ايستاد
اگرحرفهاي دلم بي اگر بود
اگرفرصت چشم من بيشتر بود
اگرمي توانستم ازخاك يه دسته لبخند پرپر بچينم
تو را مي توانستم اي دور
از دور
يك بار ديگر ببينم

 قيصر امين پور


اندوه؛ همين برگ هاي خشك

۲۵۷ بازديد

مي‌پرسم از پاييز؛
اندوه، يعني چه؟
در زيرِ پاهايم،
برگ‌هاي خشك،
بسيارند
...


محمد مهدوي‏ اشرف

* اين عكس هم بود، حالا پيشنهاد بدهيد كه كدام هماهنگ‏ تر و مناسب ترند براي شعر؟
* ضمناً يك تغيير خيلي كوچك در شعر داده ام.
لازم به يادآوري ست كه اينجا بنا نيست مرجع اشعار باشد، پس چنين تغييراتي و زبان حال سازي، بنا به حس آورنده، از نظر ما ايرادي ندارد!


بي همگان به سر شود، بي تو هم بايد!‏

۲۳۹ بازديد

نيا
آن قدر نيا
كه دلم هر روز
براي خودم تنگ‌تر و تنگ‌تر شود

نيا و بگذار
اين پاييز هم بي تو به سر شود...

محسن شرو* آنقدر نيامدي كه...
   بي خيال، اين پاييز هم رو به پايان است ديگر... 


خواندني و شنيدني ست.
باشد
تو نيا
تو آن‌قدر نيا
كه من و  ذكر دائم «تو نيا»


من و برگها؛ هر دو آواره در باد...‏

۲۲۶ بازديد

بادي كه وزيد
همه چيز را برد

جز ياد تو را

كه گردگيري كرد
!‏

قدسي قاضي نور
از "مثل يك حباب آبي"


نيامدي و نچيدي انار سرخي را/ كه ماند بر سر اين شاخه تا زمستان شد

۲۶۴ بازديد

درخت‌ها همه عريان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد 

نيامدي و نچيدي انار سرخي را 
كه ماند بر سر اين شاخه تا زمستان شد  

نيامدي و ترك خورد سينۀ من و ... آه!
چه قدر يك ‌شبه ياقوت سرخ ارزان شد!

چه قدر باغ پر از جعبه‌هاي ميوه شد و
چه قدر جعبۀ پر، راهيِ خيابان شد! 

چه قدر چشم ‌به راهت نشستم و تو چه قدر
گذشتن از من و رفتن برايت آسان شد! 

چه طور قصه‌ام اين‏قدر تلخ پايان يافت؟
چه طور آنچه نمي‌خواستم شود، آن شد؟ 

انار سرخ سر شاخه خشك شد، افتاد 
و گوش باغ پر از خندۀ كلاغان شد...

پانته‏ آ صفايي بروجني


انگار كن دلم انار است...‏‏

۲۳۵ بازديد
 دانه هاي دلم را مثل انار دان ميكنم...
     دانه هاي دلم را نگه داشته بودم براي تو؛
                                                فقط براي تو...
   بيا! بيا و دلم را دان كن براي خودت؛
               هر چند كه دلم انار نباشد...
    اما تو بيا!
          بيا و به حالِ اناريِ دلم بنگر...
 نگذار اين نيامدن، انقدر دير بشود كه
                                        اين دانه هاي دل، خشك شوند...
                                        رنگ ببازند، بي طعم و بو و طراوت...

   بيا و به حالِ اناريِ دلم بنگر...
                               دان كن اين دل بي سامان را...
                                        انگار كن دلم انار است...

دلنوشته ها
با قدري اضافات از اينجا


آبروي پاييز

۲۵۲ بازديد

سهمِ باد و باران‌ند؛
برگ و شاخه‌هاي خشك!
آبرويِ پاييزند؛
اين انارهايِ سُرخ!

محمد مهدوي‏ اشرف


و اناري تركي برداشته ست...‏

۲۳۳ بازديد

تا اناري تركي بر مي‏داشت
دست، فوارۀ خواهش مي‏شد...

سهراب سپهري


پاييز هم ميشود دير برود..

۲۷۲ بازديد


يك بار گفته بودم ....

پاييز دير مي ايد و زود ميرود
مثل خيال تو نيست كه زود مي ايد و دير ميرود....

اما بايد بگويم
من
پاييزي را ديدم كه دير آمد و دير رفت...
من خيالي را فهميدم كه نيامد .. نرفت

مشكل از پاييز بود يا خيال ِتو..
و يا من...
روزهاست كه ديگر به هيچ مشكلي فكر نمي كنم...

دلنوشته ها..
م.ب(اذر-90)


در هواي نبودنت..

۲۳۹ بازديد

حكايت مزخرفي است

رويش!

وقتي جوانه ميزند پاي احساست

وقتي سبز ميشود خون رگهايت

وقتي سرخ ميگردد گل رويت

و وقتي پژمرده ميميرد..

در هواي نبودنت!

 

دلنوشته ها...

(م.ب بهمن -۸۹)