هركه با مرغ هوا دوست شود؛
خوابش آرام ترين خواب جهان خواهد بود...
پ.ن: خواسته بودم با اين عكس بيارم ش، اما امشب كه اين عكس رو اينجا ديدم، ديگه با همين آوردمش.
اين يكي عكس هم خيلي خوبه، منتها چون خيلي سايز كوچيك بود و اين حرفا، ديگه با اون نياوردم.
هركه با مرغ هوا دوست شود؛
خوابش آرام ترين خواب جهان خواهد بود...
پ.ن: خواسته بودم با اين عكس بيارم ش، اما امشب كه اين عكس رو اينجا ديدم، ديگه با همين آوردمش.
اين يكي عكس هم خيلي خوبه، منتها چون خيلي سايز كوچيك بود و اين حرفا، ديگه با اون نياوردم.
كودك چشم من از قصه ي تو مي خوابد
قصه ي نغز تو از غصه تهي ست
باز هم قصه
بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ
به سنگ اين دشت
يادگاران تو اند
رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ
در تمام
در و دشت
سوكواران تو اند
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينك ،
اما ايا
باز برمي گردي ؟
تو كه دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنسِ دلِ خستۀ ماست
دل دريا رو نوشتي، همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس... دل ما رو بنويس
بنويس هرچه كه ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشتو بدتر اومد
بگو از ما كه به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميكشيم، نميشماريم
بنويس از ما كه در حـال فراريم
توي اين پاييز بد، فكر بهاريم
دستِ من خسته شد، از بس كه نوشتم
پاي من آبله زد، بس كه دويدم
تو اگر رسيده اي، ما رو خبر كن
چرا اونجا كه تويي، من نرسيدم؟!
تو كه از شكنجه زار شب، گذشتي
از غبارِ بي سوارِ شب، گذشتي
تو كه عشقو با نگاهت تازه ديدي
بادبان به سينۀ دريا كشيدي
بنويس از ما كه عشقو نشناختيم
حرف خالي زديمو قافيه بافتيم
بگو از ما كه تو خونه مون غريبيم
لحظه لحظه در فرار و در فريبيم
بگو از ما كه به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميكشيم، نميشماريم...
* با صداي ابي، بشنويد.
هزاران چشم اشك آلود، باران
دوتا دست و تن يك رود، باران
همين ديشب ميان هيئت ما
يكي از سينه زنها بود، باران
سيدحبيب نظاري
"از اين دست"
* فوق العاده ست اين شعر، خصوص وقتي با صداي جليلوند، مي شنوي اش...(بشنويد حتما) قبلا هم اينجا آورده بودمش، كامل شعر را، همان انتهاي آن پست بخوانيد.
از هر ديار
از هر نژاد
رنگي مي گيرم
زرد
سفيد
سرخ
سياه
آنگاه رنگين كمان خواهم شد!
يك روز آخر؛
پرنده و
انسان و
زمين، آشتي خواهند كرد...
روزي كه؛
مترسك هاي كاهي،
نماينده هاي ما،
بر زمين،
نباشند...