ريزم ز مژه كوكب
بي ماهِ رخ ت؛ شب ها
تاريك شبي دارم
با اين همه كوكب ها
*شعر را مادرم برايم ميخواند.
** عنوان از "ليموترش" بود، يه بار توي گودر كامنت گذاشته بود.
ريزم ز مژه كوكب
بي ماهِ رخ ت؛ شب ها
تاريك شبي دارم
با اين همه كوكب ها
*شعر را مادرم برايم ميخواند.
** عنوان از "ليموترش" بود، يه بار توي گودر كامنت گذاشته بود.
بيدار شو،
خورشيد سوزان!
ديگر وقت خواب نيست
بايد برگردي
تا جهانم را روشن كني.
بهار 90 كرج
آريل شاهر بورتون
دست هايم را رو به
خودت گرفته ام
رو
به آسمانت
با
برف يا باران
فرقي
نميكند
تنها؛
كمي بيشتر،
بر
من ببار...
اينجا دگر بيگانه اي
آواز مي خواند
گاهي كه گاهي نيست
خاموش مي ماند
و باز مي خواند
او مي سرايد
در حضور شب
به رنگ جويبار باغ
خونبرگ گل ها را
كه مي بالند فردا
از شهادتگاه عاشق ها
او مي سرايد
در تمام روز چون من
غربت يك قدس مهجور الاهي را
در روشنا برگ شقايق ها
او مي ستايد عشق را
در روزگار قلب مصنوعي
او مي ستايد صبح را
در قعر شب با لهجه ي خورشيد
در قرن بي ايمان
او مي ستايد كلبه هاي ساده ي ده را
در روزگار آهن وسيمان
او مي ستايد لاله عباسي و
شبدر را شقايق را
با گونه شان پر شرم
در ازدحام كاغذين گل هاي بي شرمي
كه مي ميرند
اگر ابري ببارد نرم
اينجا چنين بيگانه اي
آواز مي خواند
گاهي
خاموش مي ماند
و باز مي خواند
و باز مي خواند
شفيعي كدكني
گرمم است...
تب
دارم انگار
بايد
سرم را روي برف هاي يخ زده بگذارم
شايد
كمي خنك شوم
اما
ميدانم...
تبم
پايين نمي آيد، برفِ يخ زده هم هيچ اثري ندارد...
آزموده
ام...
نميدانم
چه كرده اي با اين دلِ بي صاحب كه اينگونه داغ شده؟
و
هيچ برفي
گرمايش
را كم نميكند...
* عنوان برگرفته از شعري از عماد خراساني
چه اسفندها ... آه !
چه اسفندها دود كرديم !
براي تو اي روز ارديبهشتي
كه گفتند: اين روزها ميرسي
از همين راه .
قيصر امين پور
ب...