پيراهن گل دارت را
از صندوقچه در آور
غنچه هايِ نشكفتۀ زيادي دارد
بهارِ نزديك است!
ميرابوالقاسمي
پيراهن گل دارت را
از صندوقچه در آور
غنچه هايِ نشكفتۀ زيادي دارد
بهارِ نزديك است!
ميرابوالقاسمي
فقط چند روز ديگر پيشم بمان...
پ.ن: هرچند امسال اصلا آدم برفي نساختيم و زمستان مان حس
خوب زمستان برفي نداشت، اما دلم خواست اين آخرهاي زمستان، اين پست رو
بياورم.
ضمنا عكس را از اينجا برداشتم، شعر آنجا هم خوب است:
همه جا صحبت از ايّام بهار است
ولي …
كودكي هست هنوز،
كه به آغوشِ پر از برفِ تو
عادت دارد …
من از عطرِ آهستهي هوا ميفهمم
تو بايد تازهگيها
از اينجا گذشته باشي.
گفتوگويِ مخفي ماه وُ
پردهپوشيِ آب هم
همين را ميگويند.
ديگر نيازي به دعاي دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو كردهام
دنيا خيلي خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهي رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايي
پرده را نخواهم كشيد.
سيد علي صالحي
امسالم و پيرارم و پارم رد شد
از شهر جواني ام قطارم رد شد
مانند زني سبزه بهار عمرم
زنبيل به دست از كنارم رد شد
+ آدمي كه منتظر است هيچ نشاني ندارد، هيچ نشان خاصي...!
فقط با هر صدايي برمي گردد!
(اين هم خيلي خوب مينشست به تصوير. با تشكر از كسي كه برايم آوردش.)
پر از جمعه هاي بدون توام
ولي انتظارت هنوز با منه
به اين جمعه خوش بين تر از سابقم
تو داري مياي...
"من دلم روشنه"
* آخرين جمعه سال حس غريبي داره، يك سال هم گذشت اما...
** آهنگ زيباي اين شعر رو با صداي پويا بياتي مي تونيد از اينجا دريافت كنيد.
*** السلام عليك يا بقية الله
جنگ يك روزنه با خواهش نور
جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد..
* عكس و شعر با هم از اينجا آورده شده، خوشم اومد.
** دلنوشته خودم:
و تنها نور
نور؛
اين آرامِ تابان
اين سان آهسته و پر قدرت
از روزنه ها ميگذرد...
پ.ن: تصوير اثرِ ماريا زلديس نقاشي با مداد
عنوان از حافظ