من دفتري پُر از غزلم
ناب ِ ناب ِ ناب
چشمي كه عاشقانه بخواند مرا كم است..
محمد سلماني
من دفتري پُر از غزلم
ناب ِ ناب ِ ناب
چشمي كه عاشقانه بخواند مرا كم است..
اين روزها سخاوت باد صبا كم است
يعني،خبر ز سوي تو _اين روزها_كم است
دل در جواب زمزمه هاي "بمان"ِ من
مي گفت"مي روم" كه در اين سينه جا كم است
محمد سلماني
اگر داغ رسم قديم شقايق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از رد پاي دقايق نبود
اگر ذهن آيينه خالي نبود
اگر عادت عابران بيخيالي نبود
اگر گوش سنگين اين كوچهها
فقط يك نفس ميتوانست
طنين عبوري نسيمانه را
به خاطر سپارد
اگر آسمان ميتوانست يكريز
شبي چشمهاي درشت تو را
جاي شبنم ببارد
اگر رد پاي نگاه تو را
باد و باران
از اين كوچهها آب و جارو نميكرد
اگر قلك كودكي لحظهها را پس انداز ميكرد
اگر آسمان سفرهي هفت رنگ دلش را
براي كسي باز ميكرد
و ميشد به رسم امانت
گلي را به دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگر خاك كافر نبود
و روي حقيقت نميريخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نميزد
اگر كوهها كر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد ميايستاد
اگر حرفهاي دلم بي اگر بود
اگر فرصت چشم من بيشتر بود
اگر ميتوانستم از خاك
يك دسته لبخند پرپر بچينم
تو را ميتوانستم اي دور
از دور
يكبار ديگر ببينم
(از دفتر گلها همه آفتابگردانند)
در مسيرِ باد بايست
عاشقانههام را
سِپُردهاَم بياورد....
پ.ن: نه به عنوان مدير اين بلاگ بلكه به عنوان كسي كه حداقل وقتي ميگذارد و اين مطالب را اينجا گرد مياورد، ميخواهم يك گله گي كنم از برخي دوستاني كه اين وبلاگ را ميخوانند..
گهگداري بصورت اتفاقي! ميبينم؛ دوستاني كه لطف دارند از مطالب اين بلاگ و تصويرها و دلنوشته هاي عزيزاني كه با نام مستعار مطلب ميگذارند در جاي ديگر، در صفحات اجتماعي نظير پلاس و فيس بوك و ... عينا اين مطالب را منتشر ميكنند.. و البته نه بصورت كامل! بلكه بصورت ناقص!
و اصلي ترين حق يك شاعر كه اسمش هست را منتشر نميكنند! و اين مطالب بدون نام در اينترنت منتشر ميشود و تبعات بعدي ش هم كه معلوم هست چه ميشود!!!
خواهشا ملتمسا ...هرطور كه فكر ميكنيد از يك برادر و خواهر كوچكتر بشنويد! اين مسئله مثل حق الناس ميماند! رعايت فرماييد...
من شخصا از طرف خودم ميگويم و به دوستان ديگر وبلاگي ام كاري ندارم اما اين روند من را از ادامه كار منصرف خواهد كرد!
با تشكر...ميم .باران!
پرنده گفت: كوچ
درخت گفت: آه
پرنده كوچ كرد و رفت تا بها ر
درخت ماند و انتظار!
افسانه شعبان نژاد
از كتاب "پرنده گفت شاعرم"
* انتخاب شعر و تطابق با تصوير، از عكاس در اينجا.
/**/
گاهي
بايد چتر گشود
تا
از هجوم كلمات وحشي و بيگانه
از
قضاوت ها، تهمت ها، كنايه ها و ...
در
امان ماند.
بگذار
بگويند
محافظه
كار... اهل مراعات... يا چه و چه
از
بارش بي امان و تندِ باران هاي اسيدي كه بهتر است...
تو نيستي و خيابان بدون تو سرد است
و كافه ها كه ندارند ميز يك نفره...