يه بار ديگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو ميشمردم
ببينم كه يه وقت يكيشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...
و هواي دو نفره ها رو انقدر به رخ تك نفره ها نمي كشيدم!!!!
"حسين پناهي"
«حميد مصدق»
مصلحت ديد من آن است كه ياران همه كار
بگذارند و خم طره ياري گيرند
رقص بر شعر تر و ناله ني خوش باشد
خاصه رقصي كه در آن دست نگاري گيرند
«حافظ»
گنجشك نشدم
كه برايم دانه بريزي
و حتي بند كفشي
كه دست هايت پروانه ام كنند.
من
به غبار روي ميز
كه نوازشگرانه
با تكان دستت محو مي شود
حسادت ميكنم!
"علي شفاعت پناهي"
من ماهي خسته از آبم
تن مي دهم به تو
تور عروسي غمگين
تن مي دهم به علامت سوال بزرگي
كه در دهانم گير كرده است
«گروس عبدالملكيان»
آن كه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهايي ما را به رخ ما بكشد
تنه اي بر در اين خانه ي تنها زد و رفت
من
انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه راقيصر امين پور