عمري است كه ما گمشدگان، گرمِ سراغيم
شــايد كسـي از ما خـبـري داشــته باشــد...
بيدل
بشدي و
دل ببردي و
به دست ِ غم سپردي
شب و روز در خيالي و ندانمت كجايي....
سعدي
كاش ايستاده باشي
بر روي اورچينه
آنگاه من تا آغوشت
پر خواهم گشود
هم چون خورشيد كه
در آسمان پر مي گشايد
اورچينه به معني نردبام، پلكان و در لغت نامه دهخدا اور به معني برآمدن- بالارفتن، چينه به معني ديوار
... و «اُرچينه»
همان پلكان خانهي قديمي مادربزرگ است
كه هميشه فكر ميكردم
آخرين پله جايي است كه
تو روي آن ايستادهاي
و دستانم را آرام آرام ميگيري ... (+)
هر گوشه زين ديار اگر هيئتي به پاست
پشت قباله و سندش يك سر جداست
زان روز كه معامله شد سرزمين ما
ري نيست نام آن و شده وادي البكا
از آن به بعد فاطمه زين خاك رو گرفت
اين سرزمين به گريۀ عشاق خو گرفت
آن قدر گريه شد كه كمي شستشو گرفت
از خانۀ امام حسن آبرو گرفت
اوضاع را امام حسن رو به راه كرد
زهرا دوباره جانب ايران نگاه كرد
عبدالعظيم آمد و عبد خدا شديم
با عشق اهل بيت دگر آشنا شديم
همسايۀ عزيز دل مجتبي شديم
در هر طواف زائر كرب و بلا شديم
پيچيده باز در حرم يار عطر سيب
صلي علي الحسين و صلي علي الغريب
يا ذالكرم عزيز حسن سيد الكريم!
امشب ز نام توست سخن سيد الكريم!
پرده ز رخ كنار بزن سيد الكريم!
سر مي نهم به پاي تو من سيد الكريم!
گريه ميان صحن شما مستي آور است
با گريه در حريم حسيني برابر است
پر مي كشيم از حرمت محضر حسين
پرواز مي كنيم به دور سر حسين
عمري شديم با مدد خواهر حسين
شب هاي جمعه هم نفس مادر حسين
فرياد يا بُنَيَ به گوش همه رسيد
با قد خم به كرب و بلا فاطمه رسيد
فرياد مي زند؛ پسر من! سرت كجاست؟
قدت رشيد بود؛ بگو پيكرت كجاست؟
جاي لبش كه هست ولي خواهرت كجاست؟
سيمين گلو! عزيز دلم حنجرت كجاست؟
خنجر كه كند شد اثرش اين گلو شود
مانند گيسوان سرت مو به مو شود
* بيت عنوان از اميرحسين محمودپور
* براي چهارم ربيع الثاني، سالروز، ميلاد حضرت عبدالعظيم حسني.