شعر

شعر

سهم دل من...

۱,۱۳۹ بازديد



به تمناي تو دريا شده ام گرچه يكي است
سهم يك كاسه آب و دل و دريا از ماه....

فاضل نظري

پ.ن: بايد يواش يواش خداحافظي كرد انگار با نغمه هاي...اللهم رب شهر رمضان...

زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت...‏‏

۲۸۰ بازديد

دل هامان به سانِ كاروانسرا

در ابتداي جواني، پر رفت و آمد و شلوغ

زمان كه بگذرد، گه گاهى قديمي‏ ترها و آشناترها سراغش مىآيند

جلوتر اما؛ شايد يك دو آشناي قديمي راه كج كنند،‌ آن هم محض تجديد خاطره
و در آخر فقط خودش ميماند و خداي خودش.

پر از خاطره و يادگار از مسافرهايي كه آمدند و مهمان شدند و رفـ ـتـ ـنـ ـد...


دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* عنوان از شعر خوبِ سيف فرغانى

پيراهنِ تو...

۲۹۳ بازديد
جهاني را به تسليم وا داشته اي
با پيراهني سفيد
بي تابِ گريختن از دستِ بندِ رخت!


رضا كاظمي

حوّا هم كه باشي، من آدم نمي شوم....

۳۰۲ بازديد
حوّا هم كه باشي

من آدم نمي شوم
پس بي خودي جايِ بوسه
سيب تعارفَم نكن!

رضا كاظمي


انتظار و ديگر هيچ!

۲۸۵ بازديد

هيچ اتفاقي قرار نيست بيـفتد.

اما،

آدمي اســت ديگر،

هميشه

منتـــظر مي‌مـاند!


"اورهان ولي"




چه مهمونى باشكوهى شده...‏

۳۲۸ بازديد

از اين سفره ها معجزه دور نيست
ببيـــن دســت دنيا تو دســت منه

دعا مي كنم تا اجابت بشه
دعا مي كنم چون دلم روشنه...

هماهنگى از اينجا
براى شنيدن

دلم صراحي لبريز آرزومندي‌ست!

۳۳۹ بازديد

مرا
هزار اميد است
و هر هزار
تويي

شروع شادي و پايان انتظار تويي

بهارها كه ز عمرم گذشت و بي‌تو گذشت
چه بود غير خزان‌ها اگر بهار تويي

دلم ز هرچه به غير از تو  بود خالي ماند
در اين سرا تو بمان اي كه ماندگار تويي

شهاب زودگذر لحظه‌هاي بوالهوسي است
ستاره‌اي كه بخندد به شام تار تويي

جهانيان همه گر تشنگان خون من‌اند
چه باك زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تويي

دلم صراحي لبريز آرزومندي‌ست
مرا هزار اميد است و هر هزار تويي


سيمين بهبهاني


موسيقي آرام ... اي عشق!

۲۹۹ بازديد


عشق را بگو
آخر ميهماني مان
در بين خانواده ها
با شعر سخن كند
يك موسيقي آرام و دلپذير
و احساس سبك شدن
و بعد از آن تكرار آن
اما در سكوت




عشق دعوت است به جمع مان
اي زمزمه ي دلنشين
آوازت يكبار خوش است
اما تا آخر داستان زندگي
اين ناب شعر را ديگر
با هيچكس جز او مخوان

مصطفي موسوي



چه با خود ميبريم؟

۲۹۷ بازديد
به قبرستان گذر كردم كم و بيش
بديدم قبرِ دولتمند و درويش

نه درويش بي كفن در خاك رفته
نه دولتمند بُرده يك كفن بيش

باباطاهر

آنچه را نپايد...دلبستگي نشايد...!

۲۹۰ بازديد



تو در درون اينه مي بيني
 نقش خطوط خسته پيشاني
پيري شكستگي و پريشاني
 ايينه ها دروغ نمي گويند ...
 
و من
 آن قدر صادقم كه صداقت را
 چون آبهاي سرد گوارا
 با شوق در پياله مسگون صبح نوشيدم
 و بيم من همه اين بود كه مباد
تنديس دستپرور من
 در هم شكسته گردد
و بيم من همه اين بود كه مباد
روزي به ناگه از سرانگشت پرسشي
عريان شود حقيقت تلخي كه هيچگاه
پنهان نمانده بود

حميد مصدق