یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۴۲ ۲۹۸ بازديد
غريق ِ بحر ِ مودت،
ملامتش مكنيد..
جناب ِ سعدي
غريق ِ بحر ِ مودت،
ملامتش مكنيد..
جناب ِ سعدي
ديگر به كجا مي روي اي طالب ِ آرام ؟
بيدل دهلوي
باز اي سپيده ي شبِ هجران،
نيامدي..
..
صبرم نديده اي كه چه زورق ِ شكسته ايست؟
..
اي تخته ام سپرده به طوفان ،
نيامدي..
اينك اما دل بريدن ها گواهي ديگر است
هيچ وقت
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي كشيدم
شبيه نيمه سيبي
كه به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند ...
پ.ن: به بهانه سالمرگ حسين پناهي...
رسول نجفيان: «حسين براي بازي در يك گل و بهار مرحوم مقبلي را انتخاب كرده بود. پرسيدم چرا گفت چون سيب را با پوست مي خورد.»