یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۴۸ ۳۷۵ بازديد
پژمريد
گل خاطره ها، آنشب...
برگِ خيال هم در عطش ِنوري
تشنه سر در بالين خار نهاد
تا نزديك سحر...
نسيم يك سبد نور آورد همراه يك گل رز...
آغشته به تو
خون ميچكيد دستانِ گل
اثر از خاك دلي بود كه چيدمش آنشب...
غرق در گياهي است كه هرز مي نامندش،
ريشه محكم ميكند درخاكي
كه دل ميخوانندش!
خون خواهد نوشيد!
عمر خواهد بلعيد!
جان خواهد گرفت!
كه جان بگيرد..
تا فراموش كند
روزي گلي روييددر باغچه ي دل...
زين پس
ريشه محكم كن،
سرزمين دل حاصلخيز است!
سرزمين دل حاصلخيز است!
سرزمين دل حاصلخيز است!
(كرشمه)