شعر

شعر

سرزمين حاصلخيز!

۳۷۵ بازديد

 

پژمريد
گل خاطره ها، آنشب...
برگِ خيال هم در عطش ِنوري
تشنه سر در بالين خار نهاد
تا نزديك سحر...

نسيم يك سبد نور آورد همراه يك گل رز...
آغشته به تو
خون ميچكيد دستانِ گل
اثر از خاك دلي بود كه چيدمش آنشب...

باغچه ي دل كنون
غرق در گياهي است كه هرز مي نامندش،
ريشه محكم ميكند درخاكي
كه دل ميخوانندش!
خون خواهد نوشيد!
عمر خواهد بلعيد!
جان خواهد گرفت!
كه جان بگيرد..
                 تا فراموش كند
       روزي گلي روييددر باغچه ي دل...
 زين پس
         ريشه محكم كن،
سرزمين دل حاصلخيز است!

سرزمين دل حاصلخيز است!

سرزمين دل حاصلخيز است!


(كرشمه)


بازي من و خدا

۳۱۳ بازديد


سالهاست
اسم بازي من و خدا
زندگي ست
هيچ چيز
مثل بازي قشنگ ما
عجيب نيست
بازي يي كه ساده است و سخت

عرفان نظر آهاري


فريبِ سراب

۳۲۰ بازديد
ستاره را گفتم:‏
كجاست مقصد اين كهكشان سرگشته؟
كجاست خانه اين ناخداي سرگردان؟
كجا به آب رسد تشنه با فريب سراب؟
ستاره گفت كه:‏
خاموش لحظه را درياب!‏



فريدون مشيري


عيش ِپوچ!

۳۱۷ بازديد



اندكي از قافله ي مور دورتر
تار تنيده يكي عنكبوت پير

مي پلكد دور و بر تارهاي خويش
چشم فرو دوخته بر پشه اي حقير

خوشتر ازين پرده فضا هيچ نيست ، هيچ
بهتر ازين پشه غذا عنكبوت گفت

نيست به از وزوز اين پشه نغمه اي
عيش همين است و همين : كار و خورد و خفت

از چمن دلكش و صحراي دلگشا
گفت خوش الحان مگسي قصه اي به من

خوشتر ازين پرده فضا هيچ نيست ، هيچ
جمله فريب است و دروغ است آن سخن


(اخوان ثالث)


ماه ِ من...

۳۰۱ بازديد



اگر ماه بودم ، به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا مي گرفتم
وگر سنگ بودم، به هرجا كه بودي
سر رهگذار تو جا مي گرفتم .

اگر ماه بودي - به صد ناز - شايد
شبي بر لب بام من مي نشستي
وگر سنگ بودي ، به هرجا كه بودم
مرا مي شكستي ، مرا مي شكستي!

// فريدون مشيري //


لاله

۳۰۶ بازديد

تو مثل لاله ي پيش از طلوع دامنه ها/

كه سر به صخره گذارد/

غريبي و پاكي !

تو را ز وحشت طوفان /

به سينه مي فشرم/

عجب سعادت غمناكي !

 منوچهر آتشي         


تو درياي من بودي...

۳۲۶ بازديد


شنيدم چو قوي زيبا بميرد
فريبنده زادو فريبا بميرد

شب مرگ تنها نشيند كه موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد

در ان گوشه چندان غزل مي سرايد
كه خود در ميان غزل ها بميرد

گروهي بر انند كاين مرغ زيبا
كجا عاشقي كرد انجا بميرد

شب مرگ از بيم انجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد

من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد

چو روزي از اغوش دريا بر ايد
شبي هم در اغوش دريا بميرد

تو در ياي من بودي اغوش وا كن
كه ميخواهد اين قوي تنها بميرد

(دكتر حميدي شيرازي)


با صداي حبيب -  دانلود مرگ قو -


سراب ِ وصل

۳۱۰ بازديد



دستانم ..
وقتي در اخرين ثانيه هاي سقوط
                                              -هبوط-
نااميدانه چنگ در هر خس و خاري مي نهد!

پاهايم..
وقتي دراين ماراتن دوار زنده ماندن!
ناي رفتن و توان ماندن ندارد.....


دلنوشته ها...
(كرشمه)


پ.ن: دوستي كامنت داده بود:
و خزان ، قرين ِ ناهمگون ِ صعود و هبوط..
تناقض ِ آفرينش ...وقتي كه برگ در اوج ِ طلايي رنگش ، هبوط ميكند..


بي كران

۳۳۰ بازديد



ساغرم ايينگي كرد و جهاني يافتم
 وان جهان را بي كران در بي كراني يافتم

ساحل آسايشي نبود كه من مانند موج
 رفتم از خود تا در اين دريا كراني يافتم


(شفيعي كد كني)


درياي وجود..

۱,۰۲۹ بازديد



بس كه دل‌تنگم اگر گريه كنم، مي‌گويند:
قطره‌اي قصدِ نشان‌دادنِ دريا دارد


(فاضل نظري)