شعر

شعر

قفسي بايد ساخت

۱۴,۰۷۹ بازديد
‎قفسي بايد ساخت
هرچه در دنيا گنجشك و قناري هست
با پرستوها
و كبوترها
همه را بايد يك جا به قفس انداخت
...
روزگاري است كه پرواز كبوترها
در فضا ممنوع است
كه چرا
به حريم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاري است كه خوبي خفته است
و بدي بيدار است
و هياهوي قناريها
خواب جت ها را آشفته است
فريدون مشيري


تـ نـ ـهـا....

۳۳۶ بازديد

و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله نورها دراز كشيد
و هيچ فكر نكرد

كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
براي خوردن يك سيب
چقدر تنها مانديم
سهراب سپهري


آب هاي زودگــذر، هــــــيچ فصـلي را نخواهـند ديـــد

۴۱۳ بازديد

آرام بــاش
حوصـــــــله كن

از ريـگ هــاي تــــه ِ جـوبـاره شــنيده ام.

حالـا آرام بـاش
همــــــه چيـــز دُرُســـت خواهـــد شــد.

سيد علي صالحي


باران تمام پنجره ها را گرفته است

۱,۲۴۷ بازديد

ديشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسيِ آب دار با پنجره داشت
يك ريز به گوشِ پنجره پچ پچ كرد
چك چك چك چك…
چه كار با پنجره داشت؟!

قيصر امين پور


خاطره..

۳۲۴ بازديد




پرندگان
به هم كه مي‌رسند
آشيانه مي‌سازند؛
من و تو
خاطــره

..




مژگان عباسلو


تنها؛ تنها نشسته اي در باران

۳۱۲ بازديد

بر نيمكت شكسته اي در باران
در دست تو چتر بسته اي در باران
باران باران باران باران باران
تنها تنها نشسته اي در باران

جليل صفربيگي


هميشه بياد اول حرف نامت كه حرف آخر عشق بود...

۴۸۰ بازديد


و "قاف" حرف آخر عشق است
آنجا كه نام "تو" آغاز مي‌شود


و قاف حرف اول قلب است
آنجا كه نبض واژه‌هاي تو دلتنگ مي‌شود

و قاف حرف اول قله است
آنجا كه بادبان غزل‌هايت باز مي‌شود

و قاف حرف اول قاصدك است
آنجا كه شعر براي تو پرواز مي‌شود

و قاف حرف اول قبله است
آنجا كه شعر تو آواز مي‌شود

و قاف قاب دلمرده‌ي تنهايي ماست
آنجا كه نام تو بر خاك، راز مي‌شود

و قافِ قسمت تو شايد اين باشد:
چه دير زخم‌هاي كهنه‌ي تو باز مي‌شود

و رنج حرف آخر نام توست
آنجا كه مرگِ بغضِ نفس‌هايت، شعر مي‌شود

و قاف حرف اول قلب است
آنجا كه ياد تو تكثير مي‌شود

اين واژه‌هاي عاريه‌اي را ببين چه سان
در سوگ قاف عشق چه بي‌بال مي‌شود

با اين كه نيستي ولي دلِ خيال ما
با عطر شعرهاي تو همراز مي‌شود


محسن حدادي

باتشكر از گلاب ِ عزيز كه اين شعر را برايمان فرستادند...


هنوز باورت نشده است...؟!

۳۲۷ بازديد

چقدر گفتم حال همه‌ي ما خوب است و باز
تو حتي باورت نشد!
خب راستش را بخواهي
آن روز باد مي‌آمد
من هم دروغ گفته بودم به آسمان
يعني گفته بودم خوبيم، حالمان خوب است،

اما تو عاقل‌تر از آني كه باورت شود!


مرتبط(+)

سيد علي صالحي


رازو رمزهاي عشق...

۳۴۷ بازديد


ازتمام راز ورمزهاي عشق
جز همين سه حرف
جز همين سه حرف ساده ميان تهي
چيز ديگري سرم نميشود
من سرم نميشود
ولي..
راستي...
دلم
كه ميشود...

قيصر امين پور


اين بوي غربت است كه مي ايد..

۳۲۰ بازديد


اين بوي غربت است

كه مي آيد
بوي برادران غريبم
شايد
بوي غريب پيرهني پاره
در باد

نه !
اين بوي زخم گرگ نبايد باشد
من بوي بي پناهي را
از دور مي شناسم :
بوي پلنگ زخمي را
در متن مه گرفته ي جنگل
بوي طنين شيهه ي اسبان را
در صخره هاي ساكت كوهستان
بوي كتان سوخته را
در مشام ماه
بوي پر كبود كبوتر را
در چاه 


اين باد بي قراري
وقتي كه مي وزد
دلهاي سر نهاده ي ما
بوي بهانه هاي قديمي
مي گيرد
و زخمهاي كهنه ي ما باز
در انتظار حادثه اي تازه
خميازه مي كشند 

انگار
بوي رفتن
مي آيد

 قيصر امين پور

به مناسبت سالروز عروج قيصر امين پور 


پ.ن: هشتم ابانماه ۱۳۸۶….يادم نميرود…وقتي مبهوت شنيدم كه او رفت! براي من و خيلي هاي ديگر عزيز بود…يادو خاطرش گرامي....