اين بوي غربت است
كه مي آيد
بوي برادران غريبم
شايد
بوي غريب پيرهني پاره
در باد
نه !
اين بوي زخم گرگ نبايد باشد
من بوي بي پناهي را
از دور مي شناسم :
بوي پلنگ زخمي را
در متن مه گرفته ي جنگل
بوي طنين شيهه ي اسبان را
در صخره هاي ساكت كوهستان
بوي كتان سوخته را
در مشام ماه
بوي پر كبود كبوتر را
در چاه
اين باد بي قراري
وقتي كه مي وزد
دلهاي سر نهاده ي ما
بوي بهانه هاي قديمي
مي گيرد
و زخمهاي كهنه ي ما باز
در انتظار حادثه اي تازه
خميازه مي كشند
انگار
بوي رفتن
مي آيد
قيصر امين پور
به مناسبت سالروز عروج قيصر امين پور
پ.ن: هشتم ابانماه ۱۳۸۶….يادم نميرود…وقتي مبهوت شنيدم كه او رفت! براي من و خيلي هاي ديگر عزيز بود…يادو خاطرش گرامي....