آدمهاي تنها
آزروهاي كوچكي دارند
شبيه اينكه كسي
در خانه را به رويشان باز كند.
طاهره قصدي
آدمهاي تنها
آزروهاي كوچكي دارند
شبيه اينكه كسي
در خانه را به رويشان باز كند.
طاهره قصدي
باران/ بهانه بود
كه تو/ زير چتر من
تا انتهاي كوچه/ بيايي
و دوستي/ مثل گلي
شكوفه كند/ بر لبانمان!
جواد محقّق
باران كه مي بارد
تمام كوچه هاي شهر
پر از فرياد من است
كه مي گويم
من تنها نيستم
تنها، منتظرم
تنها..
من و تو تا كجا بي چكمه و چتر؟
دو در باران رها، بي چكمه و چتر
يكي از عابران حتا نپرسيد:
چرا تنها، چرا بي چكمه و چتر؟
اگر
آمدي
خبرم كن
در خانه بمانم
كه از اندوه نميرند
شمعداني هاي منتظر و ماهي هاي حوض
و لبخندي كه بشوق بر لبانم ميبندد،
كه تو بيايي ُ كسي خانه نباشد....
گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت،
يادگاران تو اند.
رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ،
در تمام در و دشت،
سوگواران تو اند.
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينك، اما آيا
باز برمي گردي؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد!
* براي نه بهمن، تولد حميد مصدق، شاعري كه دوستش دارم.
اين شعرش را هم خيلي دوست دارم كه كاملش را ميتوانيد از اينجا بگيريد.
ضمنا اين عكس رو هم بدم نميومد بيارم.
+ اين عكس هم الان ديدم و به نظرم خيلي خوب بود و حس رفتن رو هم منتقل ميكرد.