به لطف اين كه تو هستي امام ِ هادي ما...هميشه نورِ هدايت، چراغ محفل ما

۹۱۵ بازديد

از ابتدا گِل من را خدا مطهر كرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدّر كرد

به نور ناب نگاه چهارده خورشيد
وجود و فطرت و ذات مرا منوّر كرد

زلال ناب ولايت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حيدر كرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را
زلال اشك مرا از تبار كوثر كرد

سپس كمي نمك روضه در وجودم ريخت
به عطر سيب حسيني مرا معطّر كرد

مرا اسير غزل هاي چشم تو مي خواست
نگاه روشن تان را كميت پرور كرد

چگونه مي شود الطاف بي كران تو را
چگونه مي شود اي با شكوه باور كرد

خدا اراده نموده كه شاعرت باشم
هميشه هر سحر جمعه زائرت باشم

به غير وادي عشق تو نيست وادي ما
ولايت تو مباني اعتقادي ما

شكوه بي حد تفسير شيعه بركت توست
رهين محضر تو فقه اجتهادي ما

ميان چشم تو آيات فتح را ديديم
خروش تو شده روحيۀ جهادي ما

و آيه آيه قنوتت ترنم ملكوت
خلوص سجدۀ تو مسلك عبادي ما

هميشه نور هدايت چراغ محفل ماست
به لطف اين كه تو هستي امام هادي ما

اگر كم از جلوات جلالي ات گفتيم
بذار اين همه را پاي كم سوادي ما

شديم مثل گدايان سامرائي تو
مگير خرده بر اين خواهش زيادي ما

چه مي شود كه گدايِ گداي تو باشيم
چه مي شود بپذيري فداي تو باشيم

هميشه مي وزد از مرقدت نسيم بهشت
پر است صحن و سراي تو از شميم بهشت

كنار گنبد و گلدسته هاي تو ديديم
شكوه عرش خدا، شوكت عظيم بهشت

عبور مي‌كند از بين صحن اطهر تو
مسير روشن حق، راه مستقيم بهشت

هميشه رزق من از دست با كرامت توست
ميان جنت الاعلي، تويي نعيم بهشت

همين كه چشم من آقا به چشم تو افتاد
شدم اسير نگاهت شدم مقيم بهشت

دوباره شوق زيارت هوائيم كرده
منم كبوتر صحن تو، يا كريمِ بهشت

ميان صحن و سرايت كبوترم كردي
تو بال هاي مرا نذر اين حرم كردي

بخوان زيارت پر محتواي جامعه را
بخوان كه خوب بفهمم بهاي جامعه را

 بخوان كه روح بگيرد ولي شناسي مان
بخوان و شرح بده آيه آيه جامعه را

 نگاه روشن تو اي «مَعادِنُ الرَّحمَة»
بنا نهاده در عالم بناي جامعه را

ميان عرش و زمين، در تمامي ملكوت
ببين تجلّي بي انتهاي جامعه را

بگير دست مرا، «عادَتُكُمُ الاِحسان»
ببار بر دل من روشناي جامعه را

تو خواستي كه فقط پيرو ولي باشيم
هميشه در خط مولايمان علي باشيم

بخوان مرا كه به عشق تو مبتلا باشم
بخوان مرا كه هوائي سامرا باشم

چه خوب مي شود آقاي من شوي تا من
تمام عمر در اين آستان گدا باشم

مرا اسير خودت كن كه با عناياتت
ز بندهاي تعلق دگر رها باشم

نگاه روشنت اعجاز بي حدي دارد
طلا و مس نه، نظر كن كه كيميا باشم

تو خانۀ دل من را تكان بده شايد
در آستانۀ تو زائر خدا باشم

بده برات زيارت كه يك شب جمعه
كنار قبر شهيدان كربلا باشم

شوم دوباره دخيل دو قبر شش گوشه
فدائي تو و ارباب باوفا باشم

تمام دار و ندارم همه فداي حسين
چه مي شود كه بميرم شبي براي حسين

 يوسف رحيمي

* براي نيمه ذيحجه؛ ولادت حضرت هادي عليه السلام

* اين پست و اين يادداشت را هم ببينيد.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد